عکس از کانال انجمن اسلامی تهران، ویرایش، محسن رضازاده
در خرداد ۹۲، موفقیت آنچنان برای معترضین انتخابات پیشین خوشایند بود که برایش ساختند «سبز و بنفش نداره، جنبش ادامه داره» اما اعتراضهای روز یکشنبه 22 مهر در دانشگاه تهران، عیان کردن اختلافاتی است که اکنون دیگر کتمان کردنی نیست و حتی نمیتوان آن را کوچک دانست. حضور در خیابان در اعتراض به نداشتن تریبونی برای بیان دیدگاههای خود در مقابل ، راهی بود که دانشجویان برگزیدند. اعتراضاتی که از سوی انجمن اسلامی تهران تدارک دیده شد و برای حفظ پایگاه هویتی خود و فاصلهگذاری با دیگر گروههای معترض با حمل پلاکاردهای سبزرنگ همراه بود.
فضای ی و دانشجویی سالهای پس از ۸۸، متاثر از دست بالای ائتلاف نیروهای مترقی شامل اصلاحطلبان و دیگر گروههای تحولخواه بوده است. این نیروها در این سالها با درکی نزدیک به هم، مطالبات خود در حوزهی دانشگاه را با تاکید بر استقلال نهاد دانشگاه از نهاد قدرت پیگیری کردند و از سال ۹۲ در دولت اعتدال به حمایت از انتخاب وزرایی همچون توفیقی و فرجیدانا دست زدند تا در برابر نهادهای انتصابی از دانشگاه حمایت کننداما دوام وزارت این دو کوتاه بود و در مجلس نهم اجازهی کار به این دو داده نشد. انتظار نیروهای حامی پس از تغییر نسبی ترکیب مجلس، انتخاب وزیری قوی و موثر بود که به دیگران اجازه ندهد در امور وزارتخانه و به همین نسبت دانشگاه دخالت کنند اما در ابتدا با عدم معرفی وزیر از این خواسته شانه خالی کرد و نهایتا نیز وزیری را معرفی کرد که انتخاب بیستم به بعد دولت در تحقق وعدهها بود. انتخابی که از آغاز با حاشیه همراه بود و دانشجویان به اشکال مختلف نسبت به این انتخاب واکنش نشان دادند. اعتراضاتی که پس از اعتراضات دی ماه و بازداشت و احضار گستردهی فعالان دانشجویی و احکام قضایی طولانیمدت برای دانشجویان تشدید شد.
در این شرایط، دولت و در راس آن وزارتخانههای علوم، اطلاعات و کشور به دلیل ناتوانی در کنترل ثبات ی کشور و امنیتی شدن فضای دانشگاهها مورد نقد قرار گرفتند و این چنین، ائتلاف نیروهای مترقی با دولت به گسست نزدیک شد. در این مدت، بدنهی دانشجویی با مراعات احوال دولت تلاش کردند تا اجازه دهند دولت ، پروژهی خود را پیش برد و از این طریق به بسط حاکمیت ملی کمک کنند اما نرسیدن دولت به اهداف وعده داده شده و جابهجا شدن موضعگیریهای بدنه منجر به سرخوردگی بدنه و برآمدن گروهها و شعارهایی شد که علاوه بر پر کردن جای خالی شعارهای کمتر بیان شدهی این سالها، مواضع دیگری را نیز نمایندگی میکرد.
راهپیمایی اعتراضی ۲۲ مهر، یک نمود از تغییر فاز فعالیتهای دانشجویی گروههای رسمی است که اگر نتوانند عقیدهی خود را به صورت معمول و مرسوم بیان کنند، قرار نیست گوش به فرمان باشند و تنها با صدور بیانیه و مشابه آن اعتراض کنند و منتظر بمانند که دولت حاکم اجازه دهد که به چه شیوهای حرف خود را مطرح کنند. مدتها بود که خیابان و صحن دانشگاه، تابو شده بود و فعالیتهای رسمی معطوف به سالن و دفتر و تابلوهای اعلانات بود و اکنون این سد ذهنی برای دانشجویان شکسته شده است که «چه باید کرد؟» به همان کنشهای مورد تایید مدیران محدود میشود.
حضور در خیابان از این جهت اهمیت دارد که به همهی دانشجویان این پیام را میدهد که این گروه معترضند و شما را به همراهی فرا میخوانند و از این طریق ایجاد فضای مشترک برای بیان اعتراض را فراهم میکند. فضایی که مشارکت حلقههای معترضِ خارج از تشکیلات را فراهم میکند. به قدرت این خبر را میدهد که این تعداد آدم واقعی این نظر را دارند، همانها که قرار است روزی به پای صندوق رای بروند، پس لازم است شنیده شوند و نباید آن را یک موج تبلیغاتی رسانهای صرف برشمرد و مهمتر از همه آنکه به نیروهای همفکر این خودباوری و اعتماد به نفس را میدهد که ما با این مبانی هویتی و نظر ی، افرادی هستیم که توان داریم نظر خود را فارغ از نمایندگی چهرههای ی بیان کنیم و اگر تمداری رای آورد، نمیتواند با رای ما پز دهد اما صدای ما را ببرد.
این مطلب در شماره 174 انجمن اسلامی شریف، منتشر شد.
ایدهای مقدماتی برای اصلاح تعطیلات نوروزی در ایران
از شنبه شروع بشه
تعطیلات در ایران زیاد است؟ آیا این حجم از تعطیلات سبب کاهش فعالیت در ایران میشود؟ این صحبتها و امثالهم بحث رایج میان ما در ایام نزدیک به تعطیلات است. موضوعی که از قدیم در دستور کار دولتیها بوده است و در همان شمارهای رومه اطلاعات که در رابطه با حجاب اجباری در سال ۵۷ تیتری وجود دارد، کاهش تعطیلات نوروزی نیز تیتر شده است که البته با شکست مواجه شد. آنچه در این سالها مشاهده شده است، بدون تغییر ماندن این حجم از بوده است.
یکی از نقدهایی که به وضعیت تعطیلات در شکل فعلی وارد میشود، زیاد و طولانی بودن آن در شکل فعلی است.تعطیلاتی که به صورت رسمی از ۲۹ فروردین آغاز میشود و تا ۴ فروردین (و برای مدارس و دانشگاهها تا ۱۳ فروردین) ادامه دارد. در بازهی ۵ تا ۱۳ فروردین نیز که ادارات، بانکها و . باز هستند، به خاطر مرخصیهایی که عموما دو سه روزه و به واسطهی نزدیک بودن تاریخ شروع کارها تا تعطیلات آخر هفته و یا تعطیلات ۱۲ و۱۳ فروردین وجود دارد، سازمانها نیمه تعطیل هستند.
از آنجا که این اتفاق بسیار طبیعی است که ۱۳ فروردین در روز سهشنبه باشد، تعطیلی کامل هفته خیلی طبیعی است و آغاز کار و دانشگاه به ۱۷ فروردین میرسد. این داستان به تعطیلی قبل از آغاز سال نیز قابل تسری است که تعطیلات دو هفتهای را به سه هفتهی کامل میرساند.
نکتهی محوری ایدهی پیشنهادی برای اصلاح تعطیلات، به کارگیری و استفاده از تعطیلی آخر هفته است که تعطیلات عید با آن شروع و تمام میشود. طرح پیشنهاد من این است که آغاز تعطیلات با شنبه شروع میشود و تا یک هفته ادامه مییابد. برای مدارس نیز هفته بعد تعطیل خواهد بود و تعطیلی روز ۱۲ و ۱۳ فروردین به تعطیلی چهارشنبه و پنجشنبه که سیزدهمین روز از آغاز تعطیلیهای سال نو است، انتقال مییابد.
جدول زیر میتواند طرح اولیهی این بحث باشد.
از مفروضات این جدول آن است که اسفندماه، 29 روزه بوده و سال تحویل در روز یک فروردین است.
آخرنوشت: این متن با توجه به نیمهتعطیل بودن امروز نوشته شده است، شاید بعدا برای خودم هم خیلی ایدهی شگرفی نباشد.
دفاع از نظارت نهادهای مردمنهاد بر عملکرد سازمان زندانها
سازمان زندانیان
خبرها همه کوتاه است. فلانی در زندان فوت شد. بهمان زندانی در اعتراض به رفتار غیرقانونی زندانبانانش دست به اعتصاب غذا زد. عموم این خبرها مربوط به زندانیان ی است ولی مطابق گزارشهای موجود، وضع زندانیان عادی در دسترسی به امکانات اولیه نیز محدود و حتی بدتر از زندانیان ی است. جای هرکدام از این فلانی و بهمانی در سالی که گذشت، نامهای بسیاری میتوان گذاشت. آتنا دائمی و گلرخ ایرایی در اعتراض به وضعیت خود در قرچک اعتصاب غذا میکنند. پس از اعتراضات دی ماه، آنچنانکه قوه قضاییه اعلام کرده است، سینا قنبری و وحید حیدری در بازداشت خودکشی کردهاند. خبری که به تصمیم مجلس برای بازدید از اوین منجر شد اما به فاصلهی چند روز پس از این بازدید و قبل از آنکه گزارش کمیتهی بازدید منتشر شود(که البته بعدا اعلام شد جهانشاهی رئیس کمیسیون قضایی و کمیته بازدید از انتشار گزارش منصرف شده است) کاووس سیدامامی نیز فوت کرد. دلیل مرگ او نیز خودکشی اعلام شد.
در سالیان گذشته نیز زندانها وضعیت خوبی نداشتهاند، مرگ ستار بهشتی و سه جوان مشهور کهریزک (روحالامینی، کامرانی و جوادیفر) در حوادث سال ۸۸ و فوت هدی صابر پس از اعتصاب غذا، نگرانیهای جدی در مورد بازداشتیها و زندانیان ایجاد کرده است. به این موارد، فوت زهرا کاظمی رومهنگار ایرانی-کانادایی در سال ۱۳۸۲ و زهرا بنییعقوب در سال ۱۳۸۶ و فوت سعیدی سیرجانی در سال ۱۳۷۳ را میتوان اضافه کرد.
زندانیانی که عموما بازداشتی هستند و به مرحله دادگاه نرسیدهاند و حتی با پذیرش فرض مجرمیت، لازم است مجازات متناسب با جرمشان باشد که در این موارد تنها باید رنج زندان را تحمل کنند نه آنکه بابت عدم دسترسی به خدمات درمانی یا فشارهای دیگری که در زندان به آنان وارد میشود، دچار رنجهای دیگری شوند. نمونهی چنین شکایتی را خانوادهی علیرضا رجایی مطرح کردند که با پایان یافتن زندان، امسال برای درمان سرطان اقدام کرد و مجبور شد قسمتی از گونههایش را بردارد.
نگاهی به بحرانهایی که داشتیم و خواهیم داشت
ایران را سراسر بحران گرفته است
سال ۹۵ که پایان یافت، نمایی از حادثهی پلاسکو برای بحرانیترین لحظهی سال در ذهن ما نقش بسته بود. امسال نیز برای غم پایانی وجود نداشت، فقط همین شش ماههی دوم را مرور کنیم، زله کرمانشاه در آبان(با ده هزار کشته و زخمی و هفتادهزار نفر بیخانمان)، کشتی نفتکش سانچی در دی(با ۳۲ نفر کشته) و هواپیمای یاسوج در بهمن (با ۶۵ کشته) که اگر با حوادث نیمه اول سال همچون معدن یورت در گلستان (۴۳ نفر کشته) جمع کنیم، همهی سال را به عزا گذراندهایم. تازه اینها حوادث غیرمترقبه است که به خاطر ناگهانی بودن، جلب توجه میکنند و اگر بحرانهای موجود در کشور را که هر روزه بر تصمیمات مردم و حتی دولت اثر میگذارند اما به دلیل دائمی بودن دیده نمیشوند، به این مجموعه اضافه کنیم دیگر حتی فرصت عزاداری هم نداریم.
بحران آب را باید هر روزه در سطح آب پشت سدها، مهاجرتها و حاشیهنشینیها ببینیم اما چون این اتفاقات سروصدای هر روزه ندارند، حس نمیکنیم یا حداقل به سکوت برگزار میکنیم تا خبری همچون اعتراض ۱۸ اسفند ورزنه اصفهان نسبت به خط لوله انتقال آب بیاید که بحران عمومی آب را میفهمیم. تازه این مساله را هم اول کار به استثمار حاشیه توسط مرکز فرو میکاهیم (این مورد که صدای حاشیه در تصمیمگیریها شنیده نمیشود را انکار نمیکنم اما مساله آب را فراتر از این چارچوب میدانم) تا پروژهی ی «قیام» را نزدیک جلوه دهیم و برایمان سخت است تا عمومی و فراگیر بودن چالش را بفهمیم. مسالهی موسسات مالی از جنس ناتوانی دولت بود که نتوانست همهی بازیگران را در یک چارچوب مقید به قانون حفظ کند و امروز در تهران و مشهد، مالباختگانی حضور دارند که مطالبهی امنیت سرمایههایشان را دارند و از سویی دیگر،مردمی که منتظرند تا ببینند بر سر بانکهای دیگر چه بلایی میآید، آیا باید زودتر پولهایشان را پس بگیرند (که ورشکستگی زنجیرهای بانکها رخ میدهد) یا دولت قرار است هزینهی ریسک افراد را بپردازد(یعنی بازی به همین شکل ادامه پیدا کند).
مقابله با بحرانهای دستهی اول نیاز به دولتی قوی دارد تا قوانین و رویههای اجرایی تدارک ببیند، بتواند آنها را به اجرا بگذارد و بر آن نظارت کند. مثلا ممنوعیت پرواز هواپیماهای با عمر بالا یا تقویت فنی تیمهای امدادی هلال احمر برای کمک سریع به آسیبدیدگان در زله و دیگر سوانح وظیفهی دولت است اما وقتی دولت ضعیف است و در کارهای روزمرهاش هم ناتوان است، این امکان را برای هر شخصی فراهم میکند که پول جمع کند و قول دهد یک ریال هم به دولت نمیدهم و برای زلهزدگان امکانات فراهم میکنم اما تا این لحظه پول در حساب بانکی باشد و مردم نیز از کمبود کانکس رنج ببرند.
اما در بحران دوم، توان حل مساله توسط دولت وجود ندارد، شاید روزگاری دولتها میتوانستند با تصمیمات صحیح مانع این چالشها در کشور شوند، اما امروز بیشتر از هر چیز به جامعهای قوی احتیاج داریم که همهی ذینفعان ماجرا را در نظر بگیرد و در تصمیمی که هم امروز و هم آینده را مدنظر قرار میدهد به شیوهی مشارکتجویانه تصمیم سخت بگیرد و بر آن وفادار بماند. اینگونه است که اگر جامعه نمایی از لحظهی پس از انفجار بحران را دید، علت را شناخت و تصمیم سخت را گرفت دیگر قرار نیست به وعدههای تمداران و خط مارهایشان اعتماد کند، زیرا میداند راه حل به نظر کارشناسی نیاز دارد و نه رویابافی با وعدهها که اگر نخواهیم واقعیت را بپذیریم، قرار نیست حادثه رخ ندهد یا واقعیت مطابق رویای ما ساخته شود بلکه ممکن است سال دیگر، بحرانهای دستهی دوم آنچنان سیلابی ایجاد کنند که حتی بحرانهای دستهی اول دیده نشوند.
درباره این سایت